مار پله

وقت آرایشگاه گرفتم از روز قبلش به مامانم گفتم که سروقت بریم و دیر نکنیم .

صبح بیدار شدم میبینم نیست رفته پیاده روی و....

تا من صبحانه مو بخورم میاد میگم لباسشو در نیاره.میگه برای چی؟

میگم:مامــــــــــــــــان.آرایشگاه!

میگه.واااااااای یادم نبود .خیلی خستم خودت برو.

میگم:یکم استراحت کن بریم دیگه.

میگه:نه خیلی خستم با خواهرت برو.

اونم که وقت امتحاناشه وقت نداره.

میگم :مامان بیا بریم دیگه!

میگه:چطور شده اینا جمعه هام هستن،اصلا زنگ بزن بگو نمیام شنبه با هم بریم.

من:نه مامان من فردا کار دارم باشه خودم میرم.

مامان:نه نمخواد فردا باهم میریم دیگه!

من: نه مامان نمی تونم باید امروز برم این به خاطر من امروز میخواد بیاد آرایشگاه.جمعه اس تعطیل بود!

مامان:نه

من:مامــان!

مامان :باشه برو دیگه!

من:

یکی نیست بگه آخه آدم حسابی آخرش که باید خودت تنها بری چرا لقمه رو هی میپیچونی ،هی میپیچونی!

نظرات 5 + ارسال نظر
topoli شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 15:12

مبارک باشه !

ممنون و متچکر.

آسیه شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 17:13 http://neveshtehayea30.blogfa.com

هنوز یه بارم با مامانی نرفتم...
فقط عروسی ها مامانی میاد همرام

ولی نمی دونم چرا من اینجور جاها روسختمه تنها برم!

A-R-I-Y-A شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 17:30 http://yad-e-ayyam.mihanblog.com/

آخه آدم حسابی آخرش که باید خودت تنها بری چرا لقمه رو هی میپیچونی هی میپیچونی
آرایشگاه واسه چی ؟
عاغا خبریه ؟

اصلا حال میکنی استراتژی های پیچوندن مامانمو!
کسی نیس منو به فرزندی قبول کنه ؟
عایا خیلی عجیب است که یک عدد دخترمرتب گاهی به همچین جایی سربزنه؟
نه والا!

خبرنگار شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 19:51 http://ghasedake90.mihanblog.com

آخه آدم حسابی آخرش که باید خودت تنها بری چرا لقمه رو هی میپیچونی ،هی میپیچونی؟؟؟

آخه چرا؟

یاسمین یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 ساعت 01:41 http://http://sharifipour1371.blogfa.com/

من بامامانم آرایشگاه بهم نمیچسپه همش میگه بسه دیگه بلند شوچقدر میخوای لبرو برداری

چقدر میخواب ابرو برداری مگه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد