ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مدتیه که از نوشتن دور شدم،تا اونجا که یادم میاد همیشه یه چیزایی برای خودم مینوشتم،در عنوان خاطرات و یادداشتهای روزانه، گاهی وقتام میشستم میخوندمش و از یاد آوری احساسات و وقایعی که اون موقع اتفاق افتاده لذت میبردم،دوست داشتم نوشته هامو با کسی شریک شم و در اختیار کسی بذارم تا بخونه،خوشبختانه وبلاگ نویسی یکی از بهترین موقعیتها برای ارضای این نیازم بود، چند روز پیش که از بلاتکلیفی خسته شده بودم و با خودم فکر میکردم ،یادم افتاد که چه مدت طولانی هستش که هیچ چی حتی دریغ از یه سطر خاطره جایی ننوشتم،و دلم برای نوشتن تنگ شد، امروز و الان ساعت دو و بیست دقیقه ی بامداد روز یکشنبه نوزده بهمن وقتی دوباره صفحه ی بلاگ اسکای رو بعد از مدتها باز کردم و پیغام دوست عزیز و دیرینه ام ذفرون عزیز رو دیدم یادم افتاد که چقدر دلم برای نوشتن تنگ شده،با وجودی که شدیدا خوابم میاد و به سختی چشمامو باز نگه داشتم,نوشتن این کلمات روحمو نوازش میده،خالی و سبک و رها میشم،یه مدتی بود که وارد برهه ی جدیدی از زندگیم شده بودم وتو بهت و شک تطبیق دادن خودم با شرایط جدید بودم،الان که دارم براتون مینویسم احساس میکنم،با زمانی که آخرین پست رو گذاشتم فرق کردم و دیگه اون حمیده قدیم نیستم،زمان و گذر عمر چیزهای جدیدی به من یاد داده،و احساس میکنم یه مرحله ی جدیدی از زندگیم رو شروع کردم.
این روزها روزهای شیرینیه، به زودی دوتا کوچولوی دخمل ریزه میزه به اسم خواهر زاده به جمعمون اضافه خواهند شد،حتی از تصور خاله شدن هم دلم قیژ میره، دوتا خواهر دقلوی دیگه، مثل من و خواهری:))
حاملگی اول خواهرم هست و اون اوایل که فهمید دوتا کوچولو داره مدتی توی بهت و نگرانی بود که عایا خواهد تونست مثل مامان از پیش بر بیاد یا نه، از طرفی همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد،تو یه سال ازدواج کرد،نامزد موند عروسی کرد،باردار شد.
براش آرزوی بهترینها رو دارمامیدوارم که خودش به همراه کوچولوهاش خوشبخت و شاد و پیروز باشن همیشه.
سلام یاس عزیز
خوش برگشتی :)
به وبلاگت سر میزدم ، کامنت نذاشتم به نشانه اعتراض به تنبلیهات !
ای جان ، دوقلو ،دختر
2تا تبریـــــــــــک خاله حمیده ،ایشالا به سلامتی
خواهرت رو تنها نذاریا :)
سلام به روی ماهت.
موچکرم:)
بزرگوارید شما
ممنونم
آرتمیس گل
چشم حتما!
سلام
خاک وبلاگ دامنگیره
اگه دچارش شدین دیگه ول نمیکنه
سلام
آره واقعا!
سلام
مبارک باشه.
چه جالب میشه. دو قلوهایی که مادر و خاله شونم دو قلو بودن.
سلام آقا
مچکرم.
آره برا خودمونم خیلی جالبه از همین الان دلم قنج میره براشون!