ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
اگه میتونستم توی زمان سفر کنم و یا زمان رو به عقب برگردونم دوست داشتم به سال اول دانشگاه برگردم.روزها و حسهای خیلی خوب و قشنگی رو تو اون سال تجربه کردم که مرورخاطره ها و عکساش حس قشنگی بهم میده.
-----------
+بعد از ظهر آسمون بد جور گرفته بود بغض داشت خفش میکرد،انقدر کبود شده بود که به سیاهی می زد ولی غرورش نذاشت بباره.
گاهی این سوال را از خود میکنم:
رفتار من عادی است؟
چه روزها و کارهایی که فقط برای دل دیگران می گذرند
انگار هیچ وقت برای خودم نبوده اند
این روزها احساس میکنم کمی گنگم
گاهی،
کمی گیجم.
چرا احساس پوچی میکنم؟!
دلشکسته...
دنیا چه عجله ای دارد برای نشان دادن باطنش.
گاهی...
گاهی یک شعر،
یک جمله،
چقدر وصف حالت است؛
دوست داری قورتش بدهی،
همه جا جارش بزنی.
شعر...
این کلام آهنگین
تورا تا عمق خودت میبرد
جلوه ای جدید از جهان درونت را برایت میگشاید
وتازه میفهمی که چه گوشه کنارها وسرزمینهای ناشناخته ای درون این حجم ناچیز دنیای بزرگ داری.
ودیگران؛
این اجرام محدود ناطق،
چه ناشناخته ها درون خود دارند!
گاهی...
حس میکنی میان میلیاردها جهان ناشناخته غریب افتاده ای.
گاهی...
میترسی،از این همه ناشناخته !
حس غریبی است!
خسته از این همه ناشناخته ها
به گوشه ای دیواری امن برای تکیه دادن ، شاید پناه گرفتن ،میخزی
گاهی مادر،گاهی پدر و خواهروبرادر یا یک دوست؛یا....
وچه وحشتناک است وقتی این امن ترین مکان های دنیا خود بلرزند!
وگاهی....
همه چیز زیباست،
کوچکترین خللی درآن نمیابی
بارش باران بهاری،
عظمت کوه ها ،
خروش دریا،
نسیمی خنک،
غنچه ای که درحال شکفتن است
یا
لبخند شیرین مادر
کلام طنز پدر
هم کلامی باخواهر
شوخی برادر..
دوست داری بدوی
وبخندی
وتمام آنچه در درون داری بیرون بریزی
روی کاغذی،
جایی...
آه دنیا !
چه عجله ای داری برای نشان دادن همه ی باطنت به این حجم ناچیز!