خانه عناوین مطالب تماس با من

دنیای لیموشیرینی من

دنیای لیموشیرینی من

درباره من

یه دختر26 ساله کاملا معمولی. ادامه...

روزانه‌ها

همه
  • پنج وارونه ی من
  • جایی برای گفتن دلتنگی ها
  • شعرهای ماندگار
  • صدفهای بی ساحل

پیوندها

  • تلق تلوق
  • وبلاگستان
  • پسر ترشیده
  • خاطرات یک پزشک
  • یک قدم دیگر تا مرگ
  • وب نوشته های یک جراح
  • سایت سلامت روان
  • مگه چیه دبخند
  • زبان آموزان
  • کافه کافکا

دسته‌ها

  • طنزنوشته
  • خاطرات
  • یادداشتهای روزانه
  • ایمیل نوشت
  • دلتنگی نوشت
  • آیا میشود مینیمال نامیدش؟
  • کتابخونه

ابر برجسب

یادداشتهای روزانه خاطرات اسرارآمیز سرگرمی کتابخونه یادم باشه زمانی برای فیلسوف شدن!! فوران های ذهنی آیا میشود مینیمال نامیدش؟ هه هه هه

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • دنیای لیموشیرینی من
  • یاد ایام
  • زمانی برای دیدن سریال شبکه خانگی
  • بعد از مدتی رکود
  • عشقی سوزان!:دی
  • فرار از یکنواختی...
  • چخبرته حالا!!
  • دور و نزدیک...

بایگانی

  • مهر 1395 1
  • فروردین 1394 1
  • بهمن 1393 2
  • آبان 1393 2
  • مهر 1393 2
  • شهریور 1393 4
  • مرداد 1393 4
  • تیر 1393 3
  • اردیبهشت 1393 1
  • فروردین 1393 3
  • اسفند 1392 6
  • بهمن 1392 3
  • دی 1392 3
  • آذر 1392 3
  • آبان 1392 1
  • مهر 1392 6
  • شهریور 1392 5
  • مرداد 1392 8
  • تیر 1392 11
  • خرداد 1392 13
  • اردیبهشت 1392 15
  • فروردین 1392 16
  • اسفند 1391 11

تقویم

مهر 1395
ش ی د س چ پ ج
1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30

آمار : 43661 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • برنامه ی روزانه ی ماه رمضون پنج‌شنبه 20 تیر 1392 16:47
    یه روز افطار وظرفا نوبت منه،سحری نوبت خواهری؛یه روزم سحری رو من میپزم ظرفا و افطاری رو خواهری!مامانم میشینه یه گوشه تشویقمون میکنه! ته تغاری عزیز هم که همش زانوی غم بر بغل گرفته آه میکشه میگه:آخه آبجی چرا موهاتو کوتاه کردی!اصلا افسردگی گرفته بچمون!!
  • میخندیم سه‌شنبه 18 تیر 1392 21:20
    این روحانی که فردا میره توی جلسه 5+1 و میگه: خوب حالا از اولِ اول برام تعریف کنین ببینم چی شده کاترین میزنه زیر گریه جلسه رو ترک میکنه !! آقا این دخترایی که گوششون رو میزارن بیرون دقیقا منظورشون چیه؟ ۱) من گوش دارم شما ندارین ۲) گوش من خیلی گوشه.. گوشه شما بوقه!! ۳) من خیلی باگوشم.. اصن من خود خرگوشم ۴) گوشم تو حلق...
  • معضل بی شعوری دوشنبه 17 تیر 1392 11:38
    یکی از همکلاسیا پریروز بهم زنگ زد.نمی دونم شماره ام رو از کی گرفته بود.شماره اشو نداشتم اولش نشناختمش.بعد از معرفی و احوال پرسی میگه یه زحمتی برات دارم.(یه کاره) این خانم جزو سه نفر اول کلاس بود که میتونست بدون کنکور واردکارشناسی ارشد بشه.که سال قبل به خاطر یکی دیگه مونده برای امسال ،و الان از من میخواست که برم...
  • عجیب....مرموز... جمعه 14 تیر 1392 19:56
    یه همکلاسی تو دوران دانشجویی داشتیم که دختر عجیبی بود. اوایل به خاطر سر سنگینی و متانتش سعی کردم بهش نزدیک شم و باهم دوست بشیم.ولی انگار اون علاقه ای به دوستی نداشت وتنهایی روبیشتر میپسندید.اهل یکی از شهرستانهای خوش آب و هوا و سر سبز اطراف تبریز بود.اواخر ترم اول گفت که توخونه کامپیوتر ندارن و امکان اینکه بره کافی نت...
  • هر جای دنیا که بروی باز هم عاشق می شوی چهارشنبه 12 تیر 1392 20:04
    فرقی نمی کند...این که یک باره به سرت بزند که بروی .. یک جایی دیگر جایی که شبیه این جا نباشد . شاید شهری دیگر . کشوری دیگر جایی که آسمانش آبی تر باشد ولی باور کن هر جای دنیا که بروی باز هم عاشق می شوی . روزی نگاهت در نگاهی گره می خورد و دلت می لرزد به خیالت محکم بوده ای نه ؟! باور نکن ...در این دنیا محکم تراز سنگ هم...
  • یادش بخیر دوشنبه 10 تیر 1392 15:13
    حال و هوای این روزا منو یاد خاطرات گذشته میندازه! پارسال همین روزا بود که با بچه های دانشگاه رفتیم عتبات.سفر دوم بود،سفر قبلی رو با خانواده رفتیم اون موقع انقدر توی بهت بودم که اصلا نفهمیدم کجا رفتیم و برگشتیم.اما اینبار فرق میکرد.حال و هواش متفاوت از سفر قبل بود .وقتی برای بار دوم گنبد طلایی شاه نجف رو از لابلای...
  • من دیدم شنبه 8 تیر 1392 14:00
    من ماهی در آسمان دیدم که بر روزگار بی نورم میخندید. و سوسکی که کف آسفالت پهن شده بود. و مورچه ای که کاه حمل میکرد. من مورچه ای دیدم که از بقیه ی هم قطارهایش جدا افتاده بود و با پاها شاخک هایش را تمیز میکرد،احتمالا اشکالی در ردیابی پیدا کرده بود! و من عنکبوتهایی دیدم که مورچه مرده می خوردند، من پدری دیدم که صدا...
  • شمع،گل،پروانه! شنبه 8 تیر 1392 13:42
    دلم شمع است و پروانه مدتی است سرگرم لامپ شده؛ اونم از اون حبابیای 150 ولت!
  • پیوندتان موبارک پنج‌شنبه 6 تیر 1392 15:09
    جاتون خالی دیشب در معیت پدر دوتا نو گل خندان باغچه رو به هم پیوند زدیم ایشالا که بگیره.چون قبلیا نگرفتن بی جنبه ها!! ++کلید برق بالا سرشه کافیه یه خیزی برداره تا دستش برسه بعد هی دست و پا میزنه نمی تونه خاموش کنه بعد آخرسر که خسته میشه در حالیکه بشدت پاشو به سمت بالا میکشه میگه:آه خدای من!نه دست میرسد، نه پا!!!
  • حرفای درگوشی پنج‌شنبه 30 خرداد 1392 18:53
    گاهی وقتا حوصله ی هیچ کاری رو نداری.دوست داری باخودت خلوت کنی.شبها مدتها به آسمون وماه و ستاره ها خیره بشی.به گلهای رز توی باغچه که الان همه شون یکجا غنچه هاشونو باز کردن نگاه کنی،گوش کن!اونا هم حرف میزنن، اگه یکم گوشاتو تیز کنی صداشونو میشنوی. اینجور موقع هاست که از همه ی دنیا و تعلقات دست و پاگیر و اضطراب آورش رها...
  • یه نصیحت سه‌شنبه 28 خرداد 1392 19:25
    کم باش؛ اصلا هم نگران گم شدنت نباش، آنکس که اگر کم باشی گمت میکند، اگر زیاد باشی حیفت خواهد کرد، سعی نکن متفاوت باشی، خوب باش، این روزها خوب بودن به اندازه ی کافی متفاوت است!
  • بیقرار دوشنبه 27 خرداد 1392 15:28
    بیقرار توام و در دل تنگم گله هاست آه! بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست همچو عکس رخ مهتاب که افتاده به آب در دلم هستی و بین منو تو فاصله هاست بازم ماه شعبانه با دلتنگی غریب همیشگیش از جنس دلتنگی های عصر جمعه!
  • بازگشت به خانه! شنبه 25 خرداد 1392 11:57
    دیروز بعد از ظهر منو بابا و ته تغاری رسیدیم خونه مامانو آبجی موندن تا یکی دو روز دیگه بر میگیردن.بعد از کمی استراحت رفتیم و رای دادیم.همه جاشلوغ بود کلی توی صف ایستادیم.تا الان که رای روحانی از همه بیشتره. این چند روز خیلی خیلی خوش گذشت.بادا بادا مبارک بادا،ایشالا مبارک بادا!عروس و دوماد هر دو بسیار زیبا بودن و خیلی...
  • مهدکودک یکشنبه 19 خرداد 1392 20:23
    یه خبر خوب: از دیروز دارم میرم مهدکودک. مهد کودکی که دوستم مربی بود نیاز به کادر جدید داشت اونم منو معرفی کرد ومنم دیروز رفتم ببینم چی میشه بلاخره. دیروز بعد از چند دقیقه ای که به آشنایی وکشیده شدن بحث به سیاست و انتخابات و اینا گذشت یه چرخی تو مهد کودک زدم .دیواراش پر چیز میز جیگیل میگیل کوچولوی بی ربط بودو فضا رو پر...
  • بانمک نوشت شنبه 18 خرداد 1392 14:17
    ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﭼﯿﻨﯽ ﺩﺍﺷﻢ ! ﺑﺮﺍﻯ ﻋﻴﺎﺩﺗﺶ ﺗﻮ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﺶ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﻡ ... ﺩﻭﺳﺖ ﭼﯿﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ: ﭼﻴﻨﮓ ﭼﻮﻧﮓ ﭼَﻦ ﭼﻮﻭوووووووووووووووووون ؛ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺩ !!.. ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻛﺸﻮﺭ ﭼﻴﻦ ﺳﻔﺮ ﻛﺮﺩﻡ !... ﻭ ﺩﺭ ﺍﻭﻥ ﺟﺎ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﭼﯿﻨﯽ ﻣﻌﻨﯿﺶ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺩ ﭼﯿﻨﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ : ﭘﺎﺗﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺷﻴﻠﻨﮓ ﺍﻛﺴﻴﮋﻥ ﻭﺭﺩﺍﺭ ﻛﺼﺎﻓﻄﻄﻄﻄﻄﻂ
  • اومدم اومدم هولم نده! پنج‌شنبه 16 خرداد 1392 16:20
    سلام بلاخره بلاگ اسکای راه افتاد با یه عالمه تغییر توی کنترل پنل.تا اینجا که من بررسی کردم تغییرات عمدتا توی شکل و ظاهره و امکاناتش زیاد فرقی نکرده سرعت اینترنتم که به قول الحاج پسرک زیادی درحد صحبت کردن حجت االاسلام انصاریان! دیروزم خیلی اتفاقی تلوزیون و باز کردم دیدم عه!داره مناظره پخش میشه! ای خدا این غرضی چه اداها...
  • عنوان نداریم یکشنبه 12 خرداد 1392 19:37
    بعد از ظهر از جلوی یه بیمارستانی رد میشدم یهو یه مردی شروع کرد به ناله و زاری بعد هم یه عده خانم و آقای دیگه .فکر کنم از آشنایانشون فوت کرد خیلی غم انگیز بود! ------ این پیغام رو بلاگ اسکای گذاشته گفتم شمام در جریان باشید. کاربر گرامی به اطلاع میرسانیم به منظور بارگزاری نسخه جدید سایت بلاگ اسکای از بامداد سه شنبه 14...
  • نمونه سوال جمعه 10 خرداد 1392 22:18
    نمونه سوال اطلاعات عمومی آزمون استخدامی: جنگ های صلیبی چند سال طول کشید!!! کدام مجلس توسط لیاخوف به توپ بسته شد!!! خبرگزاری کشور اسپانیا چه نام دارد!!! پاتریس لومومبا نخست وزیر کدام کشور بود!! واقعا از این سوالا میاد یا جنس بنجل انداختن بهمون؟!!
  • خوابگرد پنج‌شنبه 9 خرداد 1392 19:32
    داشتم ایمیل هامو چک میکردم ایمیلی با عنوان خوابگرد منو یاد تجربه های خودم از خوابگردی انداخت.توی فامیل ما خوابگردی سابقه ای دیرینه داره. این پدیده بعضی وقتا میتونه عواقب دردناکی به دنبال داشته باشه یک نمونه اش برای پسر دایی بنده چندین سال قبل وقتی که کوچیک بود اتفاق افتاد. دایی بزرگ ما همونطور که توی پست های قبل بهش...
  • سفر در زمان یکشنبه 5 خرداد 1392 17:32
    اگه میتونستم توی زمان سفر کنم و یا زمان رو به عقب برگردونم دوست داشتم به سال اول دانشگاه برگردم.روزها و حسهای خیلی خوب و قشنگی رو تو اون سال تجربه کردم که مرورخاطره ها و عکساش حس قشنگی بهم میده. ----------- +بعد از ظهر آسمون بد جور گرفته بود بغض داشت خفش میکرد،انقدر کبود شده بود که به سیاهی می زد ولی غرورش نذاشت بباره.
  • روزهای انتظار شنبه 4 خرداد 1392 10:56
    هفته ی گذشته روزهای پرکاری رو سپروندم.اول هفته که به کلاسهای آشپزی گذشت.روزای بعد رو هم به چند تا مهد کودک اطراف منزل سر زدم که یکشونم گفت که آخر هفته برم وبه مربی احتیاج دارن.ماهم با شور و شوق فراوان رفتیم دیدیم 4 تا بچه ی دو سه ساله ان که باید تا وقتی مامانشون از سر کار برمیگرده نگهشون داریم و سرگرمشون کنیم.ولی خیلی...
  • جاده کم گذر2 جمعه 3 خرداد 1392 15:15
    پدر ای اسطوره ی محبت وصلابت دستان گرم و مردانه ات همیشه مایه ی آرامشم بوده وهست.حضورت چون کوه همیشه مایه ی دلگرمی ام بوده و همواره لحظاتم را سر شار ازامیدم میکنه. دوست دارم بابای خوبم روزت مبارک توی ادامه ی مطلب میتونید بخش دیگه ای از کتاب جادی کم گذر(روانشناسی عشق رو مطالعه کنید) وابستگی دومین ادراک نادرست رایج...
  • خسته شدیم. دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 00:15
    امروز بعد از ظهر رفتم کلاس آشپزی امروز نون افطار و کوماج با پیراشکی رو آموزش داد. ساعت3 رفتم 9 تموم شد.بعد از مدتها حسابی خسته شدم. برگشتنی نم نم بارون خیلی قشنگی میبارید ولی چون مدتها بود تا اون موقع شب تنها بیرون اونم مرکز شهر نبودم دلهره داشتم. کلاس باحالی بود برخلاف کلاس دیروز که حلوا بود و من به جای مامان رفتم و...
  • مار پله شنبه 28 اردیبهشت 1392 01:04
    وقت آرایشگاه گرفتم از روز قبلش به مامانم گفتم که سروقت بریم و دیر نکنیم . صبح بیدار شدم میبینم نیست رفته پیاده روی و.... تا من صبحانه مو بخورم میاد میگم لباسشو در نیاره.میگه برای چی؟ میگم:مامــــــــــــــــان.آرایشگاه! میگه.واااااااای یادم نبود .خیلی خستم خودت برو. میگم:یکم استراحت کن بریم دیگه. میگه:نه خیلی خستم با...
  • جاده ی کم گذر جمعه 27 اردیبهشت 1392 14:52
    سلام قسمت دوم کتاب روانشناسی عشق( تازه متوجه شدم اسم دیگه اش جاده ی کم گذره)رو توی ادامه ی مطلب میذارم. توی اکثر قسمتهای این کتاب راه کارهای موثر رو برای داشتن ازدواج موفق ارائه داده.اما چیزی که به نظرم رسید و فکر کردم ذکرش خالی از لطف نباشه اینه که میشه این راه کار ها رو توی هر رابطه ای که توش محبت و دوستی حاکمه...
  • تریبون آزاد چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 12:29
    ولی من گل رز و بیشتر از درخت مُو دوست دارم! چرا باید رزا به خاطر یه درخت مُو که اصل و نصبش معلوم نیست و معلوم نیس توت فرنگیه یا انگور ،گل نداشته باشن؟
  • این هم گذشت یکشنبه 22 اردیبهشت 1392 18:08
    بلاخره جواب ها اومد.انتظار رتبه ی خیلی خوبی رو نداشتم ولی دیگه فکر نمی کردم اینطوری بشه.مجاز به انتخاب رشته شدم.ولی با رتبه ای که از صد تا فحش بدتره. بگذریم بلاخره که گذشت. الان دارم فکر میکنم از امروز به بعد باید چیکار کنم؟ برم کلاس خیاطی وطراحی لباس و اینجور حیطه ها؟ دوباره بشینم درس بخونم؟ دوباره بشینم درس بخونم و...
  • وقتی بارون دلیل گذاشتن یه پست میشه. جمعه 20 اردیبهشت 1392 22:19
    یکشنبه نتایج اولیه ی کنکور اعلام میشه دل تو دلم نیست نمی دونم کی این یکشنبه میاد! داره بارون میاد عاشق صداشم وقتی به کانال کولر میخوره. فردا قراره با دوستم بریم یه تاتر ببینیم شاید زمان یکم سریعتر حرکت کنه.دفعه ی قبل از نون سیبی که پخته بودم براش بردم.خیلی دوست داشت.فردا هم میخوام کیک شکلاتی درست کنم ببرم.یه همچین آدم...
  • عشق1 جمعه 20 اردیبهشت 1392 14:23
    بفرمایید ادمه مطلب. این واقعیت که مادر آینده چه احساسی نسبت به شوهر خود دارد،تعیین می کند که آیا عشقی که نسبت به فرزندش خواهد داشت حقیقی و اصیل است ویا صرفا به علت فشار اسطوره مادری آنجا که بین زن وشوهر عشقی اصیل وجود دارد ،آنان به شکلی غریزی به موجودی که به او زندگی بخشیده اند عشق خواهند ورزید. اکنون حضور کودک معنا...
  • گزارش یک روز اردیبهشتی سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1392 18:57
    برای شرکت در پاره ای از فعالیت های فوق برنامه ی دانشگاه هنوز تسویه حساب نکردم وامروز هم رفته بودم دانشگاه برای استفاده از استخرش که حتی یک بار هم در طول تحصیل ازش استفاده نکرده بودم والان میفهمم که چه موقعیتی رو ازدست دادم. بگذریم. دانشگاه پر بود از بنر برنامه های بسیاری برای امروز از جمله حضور آقای ولایتی وجلسه ی...
  • 124
  • 1
  • 2
  • صفحه 3
  • 4
  • 5