boring days

این روزها اوقات و ساعت ها به غایت تکراری شده اند.هیچ اتفاق هیجان انگیزی هم رخ نمی دهد سورپرایزی هیجان زده ای چیزی شویم!

همش اتفاقات تکراری روز های تکراری.یه نفر بچه ای به دنیا بیاورد یک نفر عروسی کند. یه مسافرتی چیزی!

الان که فکر میکنم با خودم میگویم چه کله شقی ای کردم با مامان اینا نرفتم استانبول!حال که عکس هایشان را می بینم و خاطرات شان رو می شنوم دلم می سوزد که چرا نرفتم...

خواهری که خیلی خوشش آمده بود، هم از شهر  و هم ابنیه ی تاریخی اما به نظر من هیجان انگیز ترین قسمتش خرید بود!که متاسفانه خیلی هم مدتش کم بوده که کاش زمانش را بیشتر میکردن!همه یروزایی که اونجا بودن رفتن گردش و دیدن جاهای توریستی و تاریخی و در روز آخر رفته اند خرید!

ته تغاری هم از اینکه با افرادی از ملل گوناگون آشنا شده و دوست شده بود ابراز شادمانی میکرد.با یک دخترژاپنی هم(استغفرالله!)دوست شده بوده که اسمش یوشی ناکامورابوده وهمچنین یک دختر فرانسوی!تصمیم دارد وقتی از دانشگاه قبول شد برای ادامه ی تحصیل برود به ژاپن!مامان می گوید روز اول پلوخورش پخته بودم یک بشقاب هم به او دادم،در ابتدا قبول نمی کرد بعد از کلی اصرار قبول کرد وخیلی هم از پلوی ما خوشش آمده بود و مدام تعظیم و تشکر میکرد.ته تغاری می گفت روز بعد هم از من می پرسید امروز دیگر پلو نپختید؟

خلاصه که کلی گشته بودند و خوراکی های خوشمزه خورده بودند.

بله دیگر مسائل هیجان انگیز ما به همین امورات ساده خلاصه میشود در حالیکه پدرمان وقتی از دوران جوانی خویش صحبت میکند ما از هیجان گریبان دریده راه کوه و صحرا در پیش میگیریم.مثلا تعریف میکند یک بار در جاده های برفی استانمان گیر کرده بوده و برف پاک کنش هم از جا کنده شده بود و او با یک دست فرمان را گرفته و با دست دیگر درحالیکه از پنجره ی خودرو آویزان بوده برف های شیشه ی ماشین را پاک می نموده است!

ویا اینکه چگونه یک بار از دست اشرار قمه به دست قصر(قسر؟قثر؟)در رفته بودند.آنوقت به ما اجازه نمی دهند بدون گواهینامه حتی تا سر خیابان هم برویم و برگیردیم!یا شب ها بعد از اذان بیرون از خانه باشیم!

در حال حاضر هم تنها دلخوشی مان قول سفر مشهد است که بابا برای آبان ماه داده است.حال اگه بر سرقولش بماند و کاری پیش نیاید!

میبینید هیچ اتفاق هیجان انگیزی در زندگی مان نداریم!حال که دل ما هیجان میخواهد چیکار باید بکنیم ؟هان؟

سرگرمی های شما در اوقات فراغتتان چیست؟شما وقتی دلتان هیجان میخواهد چه کار هایی میکنید؟



+ از عنوان متن هم متوجه شدید که جدیدا کلاس زبان میروم یا خودم بگویم؟

++نتانیاهو! برو از خدا بترس! جین که چیزی نیس! ما ساپورت میپوشیم! میفهمی؟! ساپورت !    به نقل از یک سایت اسمش.نبر!

نظرات 8 + ارسال نظر
کدو تنبل شنبه 20 مهر 1392 ساعت 20:14 http://t.co/swC2Q4crIk

سلام
اگر نا امید شدی خدا را به یاد آور...
هر وقت مطلب جدید گذاشتید خبرم کنید خوشحال میشم بازم بهتون سر بزنم.
لطفا با نظراتتون من رو همراهی کنید.

آسیه دوشنبه 22 مهر 1392 ساعت 18:53 http://neveshtehayea30.blogfa.com

ما کلا روزامون هیجان داره...هر روز یه سوژه به پستمون میخوره...
منم بابام حساس بود بعد اذان مغرب بیرون باشم...الان کار به جایی رسیده که تا 3 ساعت بعد از اذان مغرب بیرونم...

خوش بحالت آسی چه حالی میکنی با این همه هیجان!

البته اگه کلاسی یا کاری داشته باشم چیزی نمیگه اما وقتی با دوستام میرم بیرون باید قبل از تاریکی خونه باشم!

آسیه سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 09:02 http://neveshtehayea30.blogfa.com/

هیجان زیادی هم خیلی خوب نیست گلم
والا این کار که دوست و همه چی رو ازما گرفته...

خب هر موقعیتی شرایط خاص خودش رو داره دیگه.شمام که خدارو شکر به کارتون علاقه دارید.

ذفرون چهارشنبه 24 مهر 1392 ساعت 14:58

سلام عموووووووووووووویییی
ما که بورینگ دی زیاد داشدیم [نیشخند]
والا زمان ما از این چیزا زیاد بود
وخدی بورینگ دی داریم بیشدر می خابیم که کمبود خابامون جبران شه
فیلمم می بینیم البته
بیرون که اثن حسش نی بریم
در نتیجه اگه کسی پایه بود بازی می کنیم اگه نه علاوه بر خابیدن نت ام میایم اگه باشه

کلاس زبان چه جوره عمو
الان درسدون کجاس

سلام ذعفروووووووووووووووووووووووووون!
کجایی دلمون برات تنگیده عموییییی!
تا باشه ازاین بوریگ دی آ
ماشالا چقدر آپشن دارید برای بروینگ دیاتون...
خوابمون که زیاد هس شکر خدا
فیلم و هستم یه شرطی که خوب باشه
بیرونم یه روز دو روز آدم هر روز که نمیتونه بره بیرون
بازی؟کامپیوتری؟راس میگیا باید امتحان کنم!
نتم که همش پلاسیم زخم بستر گرفتیم اصلا!(جاتون خالی)

کلاس زبانو که تازه شروع کردم تعیین سطح دادم لول اینترمدیت قبول شدم

آرتمیس پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 13:29

سلام یاسی جون
بورینگ دی رو با پرداختن به علاقمندیهات با نشاط کن .(قال آرتمیس )

ببین چی دوست داری غیر از رانندگی بدون گواهینامه تا سر خیابون
موسیقی ، هنر ، ورزش ، ....

سلام عزیزم
این سخن حکیمانه را بی شک سرلوحه ی اعمالم قرار خواهم داد بی شک!

می دونی،دلم یه کار متفاوت و جدید میخواد یه چیز جدید و پر هیجان..
اگه فیلم خوبم پیدا کنم بد نیس خیلی وقت فیلم خوب که به دلم بشینه ندیدم!

ربولی حسن کور جمعه 26 مهر 1392 ساعت 02:34 http://www.rezasr2.blogsky.com

سلام
امکان یه سفر هم پیش اومده خودتون نرفتین
پس دیگه حق اعتراض ندارین!

سلام

ولی من دلم یه چیز متفاوت م ی خ و ا د !

مولود جمعه 26 مهر 1392 ساعت 23:13 http://epizod3.mihanblog.com

سلام خانم خوبی؟
هیچی..تو همچین روزایی هی نفس عمیق میکشیم و هی میگیم چه روز خسته کننده ایی..چه زندگی خسته کننده ایی..بعد میایم یه پست تو وبمون میذاریم..بعد از سرعت نت خسته میشیم بعد خوابمون میگیره و اینگونه روز خسته کننده به اندش میرسه:دی

سلام عزیزم ،مرسی

به همین راحتی به همین خوشمزگی...

نسترن سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 13:01

زن داداش سوشی:)))))
الان واسه خاطره بابات تو سایت دانشگاه دارم از خنده غش میکنم ملت فکرمیکنن دیوونم بخدا. کلاس زبانم موبارک گلم.

نه ببخشید مثل اینکه از اتاق فرمان میگن اسمش یوشی بوده!!اوا خدا نکنه خواهر بلا به دور!!
عزیزم بخند تا دنیا بهت بخنده!
مرسی خانمی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد