عنوان نداریم

بعد از ظهر از جلوی یه بیمارستانی رد میشدم یهو یه مردی شروع کرد به ناله و زاری بعد هم یه عده خانم  و آقای دیگه .فکر کنم از آشنایانشون فوت کرد خیلی غم انگیز بود!http://mahsae-ali.blogfa.com



------

این پیغام رو بلاگ اسکای گذاشته گفتم شمام در جریان باشید.


کاربر گرامی به اطلاع میرسانیم به منظور بارگزاری نسخه جدید سایت بلاگ اسکای از بامداد سه شنبه 14 خرداد 92 دسترسی شما به پنل مدیریت وبلاگتان قطع خواهد شد. این به روز رسانی طبق تخمین های انجام گرفته حداقل 48 ساعت به طول خواهد انجامید. قابل ذکر است در طول این مدت وبلاگهای شما بدون اشکال باز خواهند شد ولی امکان درج نظر توسط بازدیدکنندگان وبلاگتان وجود ندارد.  تمام تلاش خود را خواهیم کرد این به روز رسانی در حداقل زمان ممکن انجام شود.

پیشاپیش از صبر و شکیبایی شما سپاسگزاریم

نمونه سوال

نمونه سوال اطلاعات عمومی آزمون استخدامی:



جنگ های صلیبی چند سال طول کشید!!!

کدام مجلس توسط لیاخوف به توپ بسته شد!!!

خبرگزاری کشور اسپانیا چه نام دارد!!!

پاتریس لومومبا نخست وزیر کدام کشور بود!!


واقعا از این سوالا میاد یا جنس بنجل انداختن بهمون؟!!


روزهای انتظار

هفته ی گذشته روزهای پرکاری رو سپروندم.اول هفته که به کلاسهای آشپزی گذشت.روزای بعد رو هم به چند تا مهد کودک اطراف منزل سر زدم که یکشونم گفت که آخر هفته برم وبه مربی احتیاج دارن.ماهم با شور و شوق فراوان رفتیم دیدیم 4 تا بچه ی دو سه ساله ان که باید تا وقتی مامانشون از سر کار برمیگرده نگهشون داریم و سرگرمشون کنیم.ولی خیلی بچه های شیرین گوگول مگولیی بودن یکیشون که یه دختر بامزه بود به اسم سلوا وخیلی شبیه دختر همسایه ی کلاه قرمزی بود  موهاشم خرگوشی بسته بودن با این تفاوت که هر چی بهش می گفتی میگفت نه!

سلوا بیا اینجا:نه!سلوا نرو بیرون:نه!سلوا نقاشیتو بکش:نه!ولی آخرش بلاخره از محبت خارها گل شد و به صلح رسیدیم و آخرشم که داشتم برمیگشتم خونه، پرسید داری می ری؟فرداهم میای؟ولی خب دیگه فردایی در کار نبود.دلم براشون تنگ میشه!

روز بعدش هم نون افطار و پیراشکی رو پختم که با سختی هایی که داشت و با وجود اینکه سعی کردم تمام نکات رو رعایت کنم باز هم خوب از آب در نیومد و اصلا پف نکرد و وقتی می خوردیش سر دلت گیر میکرد و پایین نمی رفت .امروزم به مامان گفتم که دیگه نمی رم.تمام.

الانم باید پاشم برم یه سر به مهد کودک دانشگاه بزنم ببینم چی شد بلاخره مربی میخوان برا سال دیگه یا نه. خیلی جای تمییز و منظمیه مدیرشم خیلی با پرستیژه نمی دونم منو که سابقه ی کار ندارم برمیداره یا نه ولی اگه بشه خیلی خوب میشه.

خسته شدیم.

امروز بعد از ظهر رفتم کلاس آشپزی امروز نون افطار و کوماج با پیراشکی رو آموزش  داد.

ساعت3 رفتم 9 تموم شد.بعد از مدتها حسابی خسته شدم.

برگشتنی نم نم بارون خیلی قشنگی میبارید ولی چون مدتها بود تا اون موقع شب تنها بیرون اونم مرکز شهر نبودم دلهره داشتم.

کلاس باحالی بود برخلاف کلاس دیروز که حلوا بود و من به جای مامان رفتم و کلی خانم افاده ای ایشو بودن که با نگاهاشون میخواستن درسته قورتت بدن.تنها شخص مجرد کلاس هم بودم در ضمن.همه یا نامزد بودن یاازدواج کرده بودن.احساس غربت میکردم خفن.

ولی نون خیلی خوب و خوشمزه ای بود .یاخدا من با این اضافه وزنی که جدیدا به اضافه وزن قبلیم اضافه شده تازه دارم کلاس نون و حلوا هم میرم!انا لله وانا الیه راجعون.

خانمای کلاس امروز خیلی باحال و با مزه بودن یه خانمی هم بود که میگفت من ساعت12 نصف شب پامیشم برا شوهرم حلوا میپزم که ساعت6 میخواد بره اداره بخوره.همه انگشت بر دهان ماندن.یکی هم میگفت شوهرش هر 17 تا کوماجی رو که با اون مقدار مواد اولیه پخته میشه رو برا یه وعده اش میخوره!وباز ما همینجور انگشت به دهان ماندیم و با خود فکر کردیم جل الخالق احتمالا جارو برقی بیش نیست!

بعد  هم همه باهم دور هم دست در یک ظرف آب کردیم تا مقدار دمای لازم برای عمل آوری مایع خمیر به دستمان بیاید.

ولی یه چیزی بود که آخر سر کلا خورد تو ذوقم.یکی از خانما گفت حالا ما نون افطار به این سختی رو چطوری تو ماه رمضون با دهن روزه درست کنیم.بعد مربی پرسید شما ماه رمضون روزه هستید؟

کل اون نون زهر مارم شد.آخه این سوال بود که پرسید؟


بگذریم ته تغاری یه آدرسی پیدا کرده که با یه هوش مصنوعی گفتگو یا در واقع چت میکنی

اینایه نمونه از گفتگوهای با مزه است که  از فروم بازی رایانه برداشتم:


-: بازی های رایانه ای هم بازی میکنی؟
cleverbot : آره! تو چی؟
-: من هم همینطور چه بازی هایی میکنی؟
cleverbot : هر بازی سونیک!
- : سونیک generations رو بازی کردی؟ خیلی عالی بود!
cleverbot : دروغ گفتم من هیچی درباره بازی نمیدونم!


ته تغاریم یه چیزی پرسید گفت تو یه دورغ گویی ؟بعد ته تغاری گفت آره.بعد اون جواب داد:خانوادت درباره ی دروغ با تو صحبت نکردن؟هیچی دیگه آبروی خانوادگی مون رو توی یه محیط مجازی نابود کرد !

از اینجا میتونید شما هم از گفتگوبا هوش مصنوعی لذت ببرید و گفتگوهای بامزه تون رو با ما در میان بگذارید باتچکر.


-----------------

مار پله

وقت آرایشگاه گرفتم از روز قبلش به مامانم گفتم که سروقت بریم و دیر نکنیم .

صبح بیدار شدم میبینم نیست رفته پیاده روی و....

تا من صبحانه مو بخورم میاد میگم لباسشو در نیاره.میگه برای چی؟

میگم:مامــــــــــــــــان.آرایشگاه!

میگه.واااااااای یادم نبود .خیلی خستم خودت برو.

میگم:یکم استراحت کن بریم دیگه.

میگه:نه خیلی خستم با خواهرت برو.

اونم که وقت امتحاناشه وقت نداره.

میگم :مامان بیا بریم دیگه!

میگه:چطور شده اینا جمعه هام هستن،اصلا زنگ بزن بگو نمیام شنبه با هم بریم.

من:نه مامان من فردا کار دارم باشه خودم میرم.

مامان:نه نمخواد فردا باهم میریم دیگه!

من: نه مامان نمی تونم باید امروز برم این به خاطر من امروز میخواد بیاد آرایشگاه.جمعه اس تعطیل بود!

مامان:نه

من:مامــان!

مامان :باشه برو دیگه!

من:

یکی نیست بگه آخه آدم حسابی آخرش که باید خودت تنها بری چرا لقمه رو هی میپیچونی ،هی میپیچونی!

تریبون آزاد


ولی من گل رز و بیشتر از درخت مُو دوست دارم!

چرا باید رزا به خاطر یه درخت مُو که اصل و نصبش معلوم نیست و معلوم نیس توت فرنگیه یا انگور ،گل نداشته باشن؟

زهرا اگر نبود



زهرا اگر نبود خدا مظهری نداشت

توحید انعکاس نمایانتری نداشت


جز در مقام عالی زهرا فنا شدن

ملک وجود فلسفه دیگری نداشت


فرموده اند در برکات وجود او

زهرا اگر نبود علی همسری نداشت


حتی بهشت با همه نهرهای خود

چنگی به دل نمی زد اگر کوثری نداشت


دیروز اگر به فاطمه سیلی نمی زدند

دنیا ادامه داشت، دگر محشری نداشت




من بودم باب هل اتی را بستند


امکان رسیدن به خدا را بستند

ای کاش بمیرم که خجالت زده ام

من بودم و دست مرتضی را بستند

باز هم زلزله



مثل اینکه زمین هم از دست ماعاصی شده!دیده ماتکونی به خودمون نمیدیم خودش دست به کار شده!

یاد تعابیری که مردم از زلزله ی شب احیا داشتن میافتم!

یه واعظ میگفت همه مون باید توبه کنیم اینها عواقب همه ی کارهای زشتی هست که داریم انجام میدیم.سر ظهر ماه رمضون تو ملاعام روزه خواری میکنیم!

یه خانم میگفت قربون خدا برم چی بهتر از یه تکون مثل زلزله باعث میشد شب آخر احیایی دوباره به یاد خدا بیافتیم همه مون دیدیم که دیگه اینجا غیر از خدا کاری از دست کسی ساخته نیست!  همه پناه بردیم به درگاه خودش!!

...


پست رمزدار که گذاشتم آمار بازدید به صورت عجیبی افزایش پیدا کرد بعد که حذفش کردم به صورت عجیب تری افت پیدا کرد!!



آتیل باتیل چارشنبه،بختیم آچیل چارشنبه!

سلام

چارشنبه سوری امسال ما بدون هیچ گونه ترقه و آتیش بازییه در حال سپری شدنه،فقط احتمالا بعد از شام یه آتیش تو حیاط بسوزونیم و از روش بپریم بلکم بختمون باز شد!.از بعد از ظهر تو خیابون عملیات کربلای 5 درحال انجامه (ترقه نیس که بمبه!)از وقتی تراکتور گل دومم به الجیش زده صداها بیشتر شده.

ایشالا این بازی رم میبریم روی بعضیا کم بشه! 

چند روز قبل با بابا به یه گلخونه رفتیم تا بابا از اونجا یه نهال گیلاس بگیره برای باغ نهال گیلاس نداشتن اما من یه گل دیدم که یه دل نه صد دل عاشقش شدم.یکی دوروزه که گلهاشم باز شده اسم گلم آنیموسه!اینم یه عکس دیگه.

ماشالا یادتون نره.

+این عکسا رو هرکار میکنم صاف آپلود نمی شه برای اینکه بهتر عکسارو مشاهده کنید اگه زحمتی نباشه سیو کنید وبچرخونید و بعدببینید.باتشکر.


+دوربینمونو یک نفر برده برنگردونده با گوشی عکسا رو گرفتم  اگه کیفیتش یکم بده ببخشید.


ادامه مطلب ...