سفر در زمان

اگه میتونستم توی زمان سفر کنم و یا زمان رو به عقب برگردونم دوست داشتم به سال اول دانشگاه برگردم.روزها و حسهای خیلی  خوب و قشنگی رو تو اون سال تجربه کردم که مرورخاطره ها و عکساش حس قشنگی بهم میده.


-----------

+بعد از ظهر آسمون بد جور گرفته بود بغض داشت خفش میکرد،انقدر کبود شده بود که به سیاهی می زد ولی غرورش نذاشت بباره.

روزهای انتظار

هفته ی گذشته روزهای پرکاری رو سپروندم.اول هفته که به کلاسهای آشپزی گذشت.روزای بعد رو هم به چند تا مهد کودک اطراف منزل سر زدم که یکشونم گفت که آخر هفته برم وبه مربی احتیاج دارن.ماهم با شور و شوق فراوان رفتیم دیدیم 4 تا بچه ی دو سه ساله ان که باید تا وقتی مامانشون از سر کار برمیگرده نگهشون داریم و سرگرمشون کنیم.ولی خیلی بچه های شیرین گوگول مگولیی بودن یکیشون که یه دختر بامزه بود به اسم سلوا وخیلی شبیه دختر همسایه ی کلاه قرمزی بود  موهاشم خرگوشی بسته بودن با این تفاوت که هر چی بهش می گفتی میگفت نه!

سلوا بیا اینجا:نه!سلوا نرو بیرون:نه!سلوا نقاشیتو بکش:نه!ولی آخرش بلاخره از محبت خارها گل شد و به صلح رسیدیم و آخرشم که داشتم برمیگشتم خونه، پرسید داری می ری؟فرداهم میای؟ولی خب دیگه فردایی در کار نبود.دلم براشون تنگ میشه!

روز بعدش هم نون افطار و پیراشکی رو پختم که با سختی هایی که داشت و با وجود اینکه سعی کردم تمام نکات رو رعایت کنم باز هم خوب از آب در نیومد و اصلا پف نکرد و وقتی می خوردیش سر دلت گیر میکرد و پایین نمی رفت .امروزم به مامان گفتم که دیگه نمی رم.تمام.

الانم باید پاشم برم یه سر به مهد کودک دانشگاه بزنم ببینم چی شد بلاخره مربی میخوان برا سال دیگه یا نه. خیلی جای تمییز و منظمیه مدیرشم خیلی با پرستیژه نمی دونم منو که سابقه ی کار ندارم برمیداره یا نه ولی اگه بشه خیلی خوب میشه.

جاده کم گذر2

پدر ای اسطوره ی محبت وصلابت دستان گرم و مردانه ات همیشه مایه ی آرامشم بوده وهست.حضورت چون کوه همیشه مایه ی دلگرمی ام بوده و همواره لحظاتم را سر شار ازامیدم میکنه.


دوست دارم بابای خوبم روزت مبارک



توی ادامه ی مطلب میتونید بخش دیگه ای از کتاب جادی کم گذر(روانشناسی عشق رو مطالعه کنید)

ادامه مطلب ...